آیدا و ماری

قاتی پاتی تیر تپور هپلی هپو موش بخوردت !

آیدا و ماری

قاتی پاتی تیر تپور هپلی هپو موش بخوردت !

برد ایتالیا را تبریک می گم.....ولی کار زیدان خیلی زشت بود....

دانشگاه آزاد...........

  
رسیدیم به قسمت جالبش
ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می
 
نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال
 
می کند! عاشق عبارت « خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس
 
از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق
 
می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می
 
شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده
 
که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! ؛(فهمیدین به
 
منم بگین)  او چت می کند! خیابان متر می کند ودر یک کلام عشق و حال می کند!همه کار و همه
 
چیز را میکند جز اینکه درس بخونه نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است!از من
 
میشنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریهات بهتر و کم دردسرتر هست)خود دانی

باخت پرتقال رو تسلیت می گو یم.

قصه...

قصه ای که باد با خود برد.
دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید،سالهای سال گذشته بود و او همان دانه کوچک بود.دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمیدانست چگونه،گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشم ها می گذشت.گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می انداخت و گاهی فریاد میزد و می گفت:من هستم..من اینجا هستم... مرا تماشا کنید.اما هیچکس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند و یا حشره هایی که به چشم اذوقه زمستان به او نگاه می کردند کسی به او توجهی نمیکرد.دانه خسته بود از این زندگی،از اینهمه گم بودنو کوچکی خسته بود،و یک روز رو به خدا کرد و گفت:نه این رسمش نیست،من به چشم هیچکس نمی ایم،کاشکی کمی بزرگتر،کمی بزرگتر مرا می افریدی.
گفت:اما عزیز کوچکم!تو بزرگی،بزرگتر از انچه فکر کنی،حیف که هیچوقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی،رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای،راستی یادت باشد تا وقتی میخواهی به چشم بیایی دیده نمیشوی،خودت را از چشمها پنهان کن تا دیده شوی.
دانه کوچک معنی حرفهای خدا را خوب نفهمید..اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد...رفت تا به حرفهای خدا بیشتر فکر کند.........
 

بدون شرح:

ما ۲ تا پشت کنکوریی بد بخت بیچاره هستیم که سر عمر داریم درس می خونیم ؛ اونم چه درس خوندنی از صبح  تا شب داریم اینجا ول می گردیم):

گناه داریم به خدا خسته شدیم دیگه چقدر درس؟

این درسا هم که تو کله ی ما نمیره ؛ اصلا می دونید ما می خوایم ترک تحصیل کنیم

به نظره شما ما ۲ گل نا شکفته باید چه خاکی به سرمون بریزیم ؟؟؟؟ میگید به درس خوندن ادامه بدیم یا اینکه وللش هر چه بادا باد ؟؟؟؟

الفبای موفقیت:

 الفبای موفقیت:
 
 
 الف   اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
 
 ب   بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
 
 پ   پویایی برای پیوستن به خروش حیات
 
 ت   تدبیر برای دیدن افق فرداها
 
 ث   ثبات برای ایستادن در برابر باز دارنده ها
 
 ج   جسارت برای ادامه زیستن
 
 چ   چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
 
 ح   حق شناسی برای تزکیه نفس
 
 خ   خود داری برای تمرین استقامت
 
 د   دور اندیشی برای تحول تاریخ
 
 ذ   ذکر گوئی برای اخلاص عمل
 
 ر   رضایت مندی برای احساس شعف
 
 ز   زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
 
 ژ   ژرف بینی برای شکافتن عمق دردها
 
 س   سخاوت برای  گشایش کارها
 
 ش   شایستگی برای لبریز شدن در اوج....
 
 
ادامه دارد